* جبر مبحث سخاوتمندی است، اغلب بیشتر از آنچه از وی تقاضا میشود به ما عرضه میدارد. (Jean LeRoad d'Alembert).
* دلم میخواد یه چند ماه بیکار شم، فارغ از هر چیزی، بشینم این کتاب اساس جبر مجرد نیکلسون رو فقط بخونم (میخواد بفهمم، میخواد نفهمم، فقط بخونم!). خیلی قشنگه، خیلی!
* در مورد عکس: جایگشتهای مربع روبیک، ساختار یک گروه در جبر رو دارن، گروه یکی از اساسیترین ساختارهای جبر مجرد ِ (منبع این عکس و همچنین توضیحش). تا اونجایی که من میدونم گروه با این شدت مجرد بودنش، تو فیزیک هم کاربرد داره حتی و ازش برای فهمیدن ساختار بلورها و یا اینطور چیزی استفاده میشه.
* اضافه بر این، اگه دوست دارین زیبایی گرافیک برداری رو ببینین، اینجا کلیک کنید. اگه از فایرفاکس استفاده میکنید، کلیدهای ترکیبی کنترل + + (کنترل با به اضافه) رو بگیرید و تا جایی که میشه عکس رو بزرگ کنید، میبینید که اصلن از کیفیت عکس کم نشد. شما این کار رو برا یه عکس با فرمت jpg یا png و یا هر عکس پیکسلی دیگهای انجام بدین تا تفاوت رو احساس کنید. برای برگشتن به اندازه اصلی کنترل+صفر رو فشار بدین.
* این عکس بالایی رو دوست دارم، همچینی باهاش همذاتپنداری میکنم. میدونی خیلی وقتا این عکسای گیف (شما بخونید متحرک) خیلی قشنگتر از هر جملهای میتونن حس آدم رو منتقل کنن. یه جوری باعث بیدار شدن یه نوستالوژی میشن شاید. به نظرتون من دیوونهم؟
* ممنونم از طراوت به خاطر این عیدی خوبش.
جویند همه هــلال و من ابرویــت
گیرند همـه روزه و من گیســویت
از جمـــــــلهی این ۱۲ ماه تمــام
یک ماه مبارک است آن هم رویت
* تا اونجایی که یادم میاد این اولین ماه رمضونیه که از تموم شدنش داره دلم میگیره؛ این اولین باریه که آرزو میکنم فردا عید نباشه؛ این اولین باریه که دارم میفهمم که آدم نشدن یعنی چی؛ امیدوارم این آخرین باری نباشه که اینطور میشه.
* خدایا من اگه بد بودم، تو خوب بودنت رو فراموش نکن.
* امشب نشستم حدود ۵۰ تا تست آنالیز یک زدم، اگه همینطور ادامه بدم و چشم هم نخورم، دانشگاه کابل قبولم.
* این دکمه حقیقت تلخی رو بیان میکنه، دوست ندارین کلیک نکنین، خلاصه کلیک کردین شاکی نشین بعدش .
میگریزد شب، صبح میآید ...
* تو این بیست و چند شب، یک شب خوابیدم، اونم اینقدر خواب چــِرت دیدم که حرومم شــُـد.
* یادم نمیاد این چند وقت رو که اینقدر تو خواب یا بیداری ترسیده باشم، خیلی مضخرف بود، خیلی، خیلی.
* خدایا ریش و قیچی دست خودته، من سکوت میکنم.
* امروز تو اوج خوابم بودم که گوشی موبایلم زنگ زد، نگاه کردم دیدم شماره ناشناسه، فکر کردم علی ِ و جواب دادم، بعد هنوز داشتم تجزیه تحلیل میکردم گفت من فلانی هستم، من هنوز درست حالیم نشده بود که کیه، گفتم ببخشید شما؟ گفت من فلانی هستم، ظاهرا بدموقع مزاحم شدم، بعدن بهتون زنگ میزنم، دیگه گفتم نه و اینا و کارش رو گفت.
* پشت تلیفون رئیس حوزه آیتی دانشگاه بود. ازم خواست که یه سایت برای معاونت پژوهشی طراحی کنم. حالا جالبی کار به اینجا بود که من گفتم باشه، بعد از کنکور خوبه؟ ((: گفت بعد از کنکور؟ من همین فردا سایت میخوام، گفتم پس من سهشنبه میام دانشگاه، گفت خوبه، پس من فردا منتظرم ((:
* هیچی منم از ساعت ۳ بعد از ظهری یه وردپرس دانلود کردم :دی و تا حالا داشتم رو این سایته کار میکردم که آخرش هم مالی از آب در نیومد :( خدایی خودم خجالت میکشم اینو وردارم بهش بگم بیاه! این سایت! :دی
* حالا فردا بهش زنگ میزنم، ایشالا که میگه پشیمون شدم و نمیخوام :دی وگرنه ازش یه وخت دُرُس حسابی میگیرم که انشاالله بتونم یه چیز دُرُس دَرمون بیارم بالا.